نامه های موزار منتشر شد، نُت نامه های موتزارت یا شنیدن نثر موتزارت
به گزارش وبلاگ کلشی ها، به نقل از روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگی، کمتر کسی را می توان یافت که نام ولفگانگ آمادئوس موتزارت (موزار و بعلاوه موتسارت) به گوشش نخورده باشد. بسیاری از ما قطعات موسیقی ای که این موسیقی دان آلمانی نوشته بود را شنیده ایم. موتزارت در سال 1756 در آلمان به جهان آمد و در سال 1791، در 35 سالگی و در اوج فقر درگذشت.
موتزارت علاوه بر نت های موسیقی اش، نامه هایی را هم از خود برجای گذاشت که 74 سال بعد از مرگش یعنی در سال 1865 ترجمه و منتشر شد؛ کار ترجمه انگلیسی این متون را لیدی والاس بر عهده داشت. سال ها بعد هانس مرسمان، موسیقی دان آلمانی (1891-1971) دستی به متن این نامه ها کشید و به آن خط زمانی بخشید؛ در واقع کاری که مرسمان انجام داد، گزینش و مرتب سازی نامه های موتزارت از دوران بچگی تا مرگش بود. نامه هایی که از سوی موتزارت خطاب به پدر، خواهر و همسرش نوشته شده است.
آنچه درباره محتوای نامه های موتزارت جلب توجه می نماید، نثر آن هاست. در واقع هنگامی که صحبت از انتشار نامه های یک شخص مشهور به میان می آید، توقع نثری جدی یا حداقل با اسلوب ادبی خاص است. اما درباره موتزارت به گواه مقدمه ناشر انگلیسی کتاب، این نامه ها نثری متفکرانه و ادبی ندارند، بلکه به سبک گفت وگو نوشته شده اند. به عبارتی دیگر به قصد انتشار نوشته نشده اند و بیشتر بازتاب دهنده روحیه این آهنگساز قرن شانزدهم میلادی اند؛ روحیه ای بچگانه یا بهتر بگوییم روحیه کودکی نابغه.
نخست نامه این مجموعه مربوط به سال 1769 یعنی 13 سالگی موتزارت و خطاب به مادرش بوده است. در بعضی دیگر از نامه ها نیز با احترام و علاقه شدید موتزارت به پدرش آشنا می شویم. البته این موسیقی دان شهیر هنگامی که به سن استقلال رسید اختلاف عقیده و تضاد فراوانی با پدرش پیدا کرد؛ البته اختلافی که همیشه لحنی محترمانه را بین آن دو نشان می دهد.
بخشی دیگر از این نامه ها سیر زندگی موتزارت را نشان می دهد؛ از اوج گیری نبوغ موسیقیایی اش تا کوشش برای یافتن جای پایی در دربارهای گوناگون. چیزی که شاید بتوان آن را نقطه افول ستاره بخت موتزارت در نظر گرفت.
آنجا که همسرش می نویسد:
شوهرم به راحتی می توانست در خارج موقعیت و پول خوبی پیدا کند و خانوادۀ خود را در تنعم و بی نیازی قرار دهد. پیشنهادهای مکرری با عایدی مکفی به او شد، ولی خدمت به دربار سلطنتی این شهر را به همه این پیشنهادها ترجیح داد و به آن ها وقعی نگذارد.
البته خدمت به دربار در نهایت عایده ای منفی برای موتزارت داشت و آن هم تنفرش از سالزبورگ، زادگاهش است. اگرچه بعضی از این تنفر به علت رفتاراستبدادگونه پدر بود، اما بخش اعظم آن به خشونت اربابش آرک بیشاپ باز می شود که دستور داد با لگدی این ولگرد بی سر و پا، موتزارت را از قصر بیرون نمایند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران